یادآوری....



افسانه های زیبا و کهن که تقریبا همه آن را شنیده اند، داستان آدم و حواست. این یکی از داستان های مورد علاقه ی من است زیرا به شکلی نمادین چیزی را توصیف می کند که من سعی می کنم آن را در قالب واژه ها توضیح دهم. داستان آدم و حوا براساس واقعیت محض پایه گذاری شده است، که البته من در بچگی آن را درک نمیکردم. این یکی از بزرگترین آموزش ها تا به امروز است که به اعتقاد من کمتر کسی مفهوم ان را درک کرده است. اکنون این داستان را از نگاهی دیگر برایتان تعریف می کنم، شاید از همان دیدگاهی که خالق آن داشته است.

داستان درباره ی من و شماست؛ درباره ی ماست؛ درباره همه ی بشریت است زیرا همانطور که می دانید، بشریت صرفا یک موجود زنده است- مرد و زن- مه همه یکی هستیم. در این داستان خود را آدم و حوا می نامیم، و ما انسان های اصلی هستیم.

داستان هنگامی آغاز می شود که ما بی گناه بودیم، پیش از آنکه چشمان معنوی خود را ببندیم، یعنی هزاران سال پیش. به زندگی در بهشت عادت داشتیم، در باغ عدن، که بهشت روی زمین بود. هرجا که چشمان معنوی مان گشوده باشد، بهشت همان جاست. آنجا مکانی برای لذت، آرامش، آزادی و عشق ابدی است.

از نظر ما –آدم و حوا- همه چیز حول محور عشق دور می زد. یکدیگر را دوست داشتیم، به هم احترام می گذاشتیم و با هماهنگی با تمام عالم هستی می زیستیم. ارتباط ما با خالق مان پروردگار، آمیزشی کامل از عشق بود، یعنی همواره با پرورگار در ارتباط بودیم و خدا با ما در ارتباط بود. ترس از خدا، آن که ما را آفریده بود، معنا نداشت. خدای ما خدای عشق و عدالت بود و ایمان و اعتقادمان را تقدیم او می کردیم. خدا به ما آزادی کامل می داد و ما از اراده ی آزادمان برای عشق ورزیدن و لذت بردن از تمام مخلوقات استفاده می کردیم.

زندگی در بهشت زیبا بود. انسان های اولیه همه چیز را از دریچه ی چشم حقیقت می نگریستند، همان طور که هست و ما آن را دوست داشتیم. این روش زندگی ما بود، و روشی آسان بود.

خوب، افسانه ای می گوید که در میانه ی بهشت دو درخت وجود داشت. یکی درخت زندگی بود که به هرآنچه وجود داشت زندگی می داد و دیگری درخت مرگ بود که بهتر است ان را به عنوان درخت دانش بشناسیم. درخت دانش درختی زیبا با میوه ای پر آب و اغواکننده بود. و خدا به ما گفت: به درخت دانش نزدیک نشوید. اگر میوه ی ان درخت را بخورید می میرید.

البته موضوع مهمی نبود. اما از آنجا که ما ذاتا عاشق جستجو و کاوش بودیم، تصمیم گرفتیم ان درخت را ببینیم. اگر داستان را به خاطر بیاورید، حتما می توانید حدس بزنید که چه کسی در آن درخت زندگی می کرد.

درخت دانش منزلگاه ماری بزرگ و کاملا سمی بود. آن مار نمادی دیگر از چیزی است که تولتک ها آن را انگل می نامند و شما می توانید تصور کنید چرا.

ادامه مطلب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

porsesh-mehr98 ronaskeytarh وبلاگ مجموعه آموزشی پی استور سید هاشم فیروزان روزها با ماژیک HESAM ALDIN GOLESTAN گروه درسی ریاضی دوره ی اول متوسطه استان کردستان panjarehcnasim دانلود سرا acc22